آوینآوین، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

دختر بهار

خونه جدید مبارک

مرحله جدید شیطونیات شروع شده امروز صبح که بیدارشدی خودت از تخت اومدی پایین ویکراست رفتی تو اتاق خودت سمت ویترینت چند روزیه به کتابات علاقه پیدا کردی البته از نوع ریختن وپرت کردنشون کف اتاق بعد اومدی تو آشپزخونه کابینتا رو خالی کردی وآخر سرم که رفتی سر وقت جاکفشی که دیگه شرمنده اونو با یه کش بستم ونمیتونستی باز کنی شروع کردی به دعوا کردن من...ای جونم انقد خوشگل اخم میکنی ولباتم غنچه میکنی ...یه ژس باحال که فقط مخصوص خودته سعی میکنم یه عکس ازت بندازم تا بعدا دل خودت ضعف بره ببینیش   ٢ روز پیش که عید نیمه شعبانم بود دیگه کاملا راه رفتی خودت میگفتی تاتی وکل فرشو راه رفتی بعدش برا خودت دست میزدی ومیگفتی آفئییی(آفرین...
17 تير 1391

خونه جدید مبارک

مرحله جدید شیطونیات شروع شده امروز صبح که بیدارشدی خودت از تخت اومدی پایین ویکراست رفتی تو اتاق خودت سمت ویترینت چند روزیه به کتابات علاقه پیدا کردی البته از نوع ریختن وپرت کردنشون کف اتاق بعد اومدی تو آشپزخونه کابینتا رو خالی کردی وآخر سرم که رفتی سر وقت جاکفشی که دیگه شرمنده اونو با یه کش بستم ونمیتونستی باز کنی شروع کردی به دعوا کردن من...ای جونم انقد خوشگل اخم میکنی ولباتم غنچه میکنی ...یه ژس باحال که فقط مخصوص خودته سعی میکنم یه عکس ازت بندازم تا بعدا دل خودت ضعف بره ببینیش ٢ روز پیش که عید نیمه شعبانم بود دیگه کاملا راه رفتیخودت میگفتی تاتیوکل فرشو راه رفتی بعدش برا خودت دست میزدی ومیگفتی آفئییی(آفرین) ...
17 تير 1391

نارسیس

واکسن یکسالگیتو زدیم وخداروشکر ایندفعه خیلی راحت بود اصلا اذیت نشدی تا یک هفته نگران بودم که تب نکنی سریای قبلی خیلی تب میکردی وهیچجوری هم نمیتونستم بهت استامینوفن بدم گلاب به روت سریع برمیگردوندی ومجبور بودم تا صبح پاشویت کنم اونوقت دیگه وسطای شب خوابت میومد ومیخواستی بخوابی شروع میکردی به گریه....ایندفعه به خیر گذشت گل نرگس من خبر نداشتم انقدر خودشیفته ای کافیه آینه گیرت بیاد.. وقتی تو آشپزخونه ام تو هم میای تند تند تو آینه گاز خودتو ماچ مالی میکنی قربونت برم آخه نمیگی مامانی چجوری دلش میاد چای بوسای خوشگلتو پاک کنه ..پس بیدلیل نبود که میخواستم اسمتو بزارم نارسیس...   امروز دینا اومده بود پیشت باهم بازی میکردین....
1 تير 1391

نارسیس

واکسن یکسالگیتو زدیم وخداروشکر ایندفعه خیلی راحت بود اصلا اذیت نشدی تا یک هفته نگران بودم که تب نکنی سریای قبلی خیلی تب میکردی وهیچجوری هم نمیتونستم بهت استامینوفن بدم گلاب به روت سریع برمیگردوندی ومجبور بودم تا صبح پاشویت کنم اونوقت دیگه وسطای شب خوابت میومد ومیخواستی بخوابی شروع میکردی به گریه....ایندفعه به خیر گذشت گل نرگس من خبر نداشتم انقدر خودشیفته ای کافیه آینه گیرت بیاد..وقتی تو آشپزخونه ام تو هم میای تند تند تو آینه گاز خودتو ماچ مالی میکنی قربونت برم آخه نمیگی مامانی چجوری دلش میاد چای بوسای خوشگلتو پاک کنه ..پس بیدلیل نبود که میخواستم اسمتو بزارم نارسیس... امروز دینا اومده بود پیشت باهم بازی میکردین..بازی که ...
1 تير 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دختر بهار می باشد